طریق کافری


در این آسمان بی ستاره در این آسمان لم یزرع نمیتوان راه را پیدا کرد ناگزیر همه گمشده ایم و نمی‌دانیم به کدام سو میرویم کیست آنکه بخواهد راه را پیدا کند دیوانگی هم حدی دارد

بیا و اینبار کمی طریق کافری بیاموز و خودت آسمان را و ستاره ها را بیافرین هر چه زودتر دست بکار شو و بیا آفرینش را یاد بگیر آری تو هم میتوانی خالق مخلوق خود باشی مگر تو چه چیز کم داری از آن بتی که تو را خلق کرده؟! تو هم خلق کن شاید مخلوق تو هم روزی خودش خالق شود…
بقول سعدی راه عیان است ای پسر
در این شهر حتما روزی متوجه خواهی شد که گمراه شده ای پس گمراه را چه باک از گمراه شدن؟!
دنبال نشانه نگرد تو ای کور ولگرد این راه بی نام نشان است و نشانه ها را تنها فاحشه های شهر میبیند میدانی چرا چون آنها هیچ وقت به دنبال راه و نشانه ای نبودند ولی آنها را می‌بینند ولی تن به آن نمی‌دهند و به همین خاطر است اسم فاحشه را بر آنها گذاشتن فاحشه های بینا!
آنهایی که تو به آنها میگویی فاحشه هیچ وقت تن به انبوهی از کمندهایی که تو در آن گرفتار شده ای نمیدهند و آنجایی که تو کرنش می‌کنی آنها آزادانه غرق میشوند.
فاحشه کیست؟
تقدیر تو دست پا زدن در منجلاب این شهر است شهری مرده که امیدی به آن نیست خوب بنگر آن ولگردان کور را که با چه ذوق و شوقی دنبال جایگاه خود در این منجلاب میگردند!
خوب بشنو این سر و صداهایی که همه جا را پر کرده از سمت منجلابی است که خود را منجلابی میدانند آنها توانستن خود را در این منجلاب تثبیت کنند حال زبان باز کرده و هرزگی خود را میخواهند ثابت کنند. اما فراموش نکن تقدیر تو دست و پا زدن است
حقیقت این است جای ما نباید در این منجلاب باشد اما تا زمانی که تو در آنی همه باید در آن باشیم و هم بند هم باشیم

مردمانی را دیده ام که بت های خود را خلق میکنند و به پرستش مخلوق خود می‌پردازند
به راستی خداوندگاری و پرستش سزاوار خالق است یا مخلوق؟؟
اگر سزاوار خالق است پس چرا بتان را آفریده و اگر سزاوار مخلوق است پس چرا خود خلق شده ی دیگریست

این نمایش پرده‌ای نیاز به جاوااسکریپت دارد.

بیان دیدگاه